جدول جو
جدول جو

معنی ملک جهان - جستجوی لغت در جدول جو

ملک جهان
(مَ لِ چَ مَ)
دهی از دهستان شاندرمن است که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و 217 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل جهان
تصویر گل جهان
(دخترانه)
گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه جهان
تصویر ماه جهان
(دخترانه)
زیبای جهان، ماه دنیا، زیبای جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملک ستان
تصویر ملک ستان
مملکت گیر، کشورستان، ملک گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملک ران
تصویر ملک ران
پادشاه، فرمانروا
فرهنگ فارسی عمید
(خُ جَ)
روزگار و زمانه ای که مردم کریم و صاحب همت در آن نباشد. (شرفنامۀ منیری) (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ قِ جَ)
مردمان عالم. مردم جهان:
چو زر و گوهر باشد عزیزخلق جهان
جهان بگیرد روزی بدانش و گوهر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ نِ / نَ)
فرشته سرشت. پارسا و بی مکر و بی حیله. (از ناظم الاطباء). که سرشت و خصلت فرشتگان دارد. نیک نهاد. پاک سرشت:
ملک نهاد و ملک همت و ملک طلعت
چنو کجاست یکی ازهمه ملوک بیار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سیاهکل رود است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان مهرانرود است که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 316 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ اَ)
ملک فشاننده. ملک بخش:
خدایگان سلاطین بحر و بر دل شاد
ملک نهاد و ممالک پناه و ملک فشان.
سلمان ساوجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ملک ستاننده. ستانندۀ مملکت. کشورستان. مملکت گیر. ضبطکننده کشورها:
جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست
مدح ملکی مال دهی ملک ستانی.
فرخی.
و ان یکاد همی خواند جبرئیل امین
همی دمیدبر آن پادشاه ملک ستان.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 358).
لشکرشکن و تیغزن و شیرشکار است
دشمن شکن و مال ده وملک ستان است.
امیرمعزی.
همتت ملک بخش و ملک ستان
تا به گیتی ده و ستان باشد.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 138).
ای ملک ستانی که ز درگاه تو برخاست
هر مرغ که در عرصۀ ملکی به پر آمد.
انوری (ایضاً ص 142).
ای ملک ستانی که بجز ملک سپاری
با تو ندهد فایده یک ملک ستان را.
انوری (از آنندراج).
جمله خموشان حکایت سرای
ملک ستانان ولایت نمای.
خواجوی کرمانی (روضهالانوار چ کوهی کرمانی ص 23).
جهانگشای جوان بختیار دولتیار
بلندمرتبۀ تاج بخش ملک ستان.
عبید زاکانی
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ)
اداره کننده ملک. فرمانروایی کننده. فرمانروا:
ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه
کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454).
و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نگهبان ملک. حافظ مملکت. کشوردار. فرمانروا:
ملک بانان را نشاید روز وشب
گاهی اندر خمر و گاهی در خمار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملک ران
تصویر ملک ران
شهریار سلطنت کننده پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار